قوله تعالى: إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات اى الطاعات فیما بینهم و بین ربهم. یهْدیهمْ ربهمْ الى الجنة بسبب ایمانهم فى الدنیا. میگوید ایشان که ایمان آوردند و در دنیا نیک مردان و نیکوکاران بودند و خداى را و رسول را ص طاعت دار و فرمان بردار بودند و بر شریعت و سنت مصطفى راست رفتند و راست گفتند، یهْدیهمْ ربهمْ بإیمانهمْ رب العزة فردا ایشان را پاداش نیکو دهد، راه بهشت بایشان نماید و ببهشت رساند و بر کرامت و نعمت خویش خواند. مقاتل گفت: یجعل لهم نورا یمشون به على الصراط الى الجنة. نورى و روشنایى در پیش ایشان نهند تا بآن نور صراط باز گذراند، و ببهشت رسد.


قال النبی ص ان المومن اذا خرج من قبره صور له عمله فى صورة حسنة و شارة حسنة فیقول له من انت فو الله انى لاراک امرء صدق فیقول له انا عملک فیکون له نورا و قائدا الى الجنة و الکافر اذا خرج من قبره صور له عمله فى صورة سیئة و شارة سیئة فیقول من انت فو الله ربى لاراک امرء سوء، فیقول انا عملک، فینطلق به حتى یدخله النار.


تجْری منْ تحْتهم الْأنْهار اى من تحت منازلهم و مساکنهم. و گفته‏اند مراد نه آنست که بهشتیان بالا باشند و جویها در زیر ایشان رود از بهر آن که در بهشت چشمها که رود نه در کندها رود، یعنى تجرى بین ایدیهم و تحت امرهم و هم یرونها کقوله: تحْتک سریا اى بین یدیک و هذه الْأنْهار تجْری منْ تحْتی اى تحت امرى و بین یدى. چشمهاى بهشت بر روى زمین روان بود، بهشتى چنان که نشسته باشد در غرفه یا در خیمه یا هر جاى که نشیند از راست و چپ خویش و برابر خویش آب روان مى‏بیند دست وى بدان مى‏رسد و جامه بوى‏تر نشود فی جنات النعیم. عن‏ وهب بن منبه عن ابن عباس قال: خلق الله جنات النعیم من الزمرد الاخضر کلها ازواجها و خدمها و آنیتها و اشربتها و حجالها و قصورها و خیامها و مداینها و درجها و غرفها و ابوابها و ثمارها. قال و الجنان کلها مائة درجة ما بین الدرجتین مصیرة خمس مائة عام حیطانها لبنة من ذهب و لبنة من فضة و لبنة من یاقوت و لبنة من زبرجد. ملاطها المسک و قصورها الیاقوت و غرفها اللولو و مصاریعها الذهب و ارضها الفضة و حصباوها المرجان و ترابها المسک اعد الله لاولیائه یقول الله تعالى ادخلوا الجنة برحمتى فاقتسموها باعمالکم فلکم صنعت ثمار الفردوس و لکم بنیت القصور التى اسست بالنعیم و شرفت بالملک الخلود.


قوله: دعْواهمْ فیها سبْحانک اللهم دعوى و دعا هر دو یکسان است و مراد ندا است اى یدعون الله بقولهم سبحانک اللهم تلذذا بذکره لا عبادة. میگوید در آن بهشت همه خداى را خوانند و خداى را دانند و بذکر و ثناى وى بیاسایند. تنعم ایشان و لذت و راحت و آرام ایشان، بتسبیح و شکر و ثناى الله بود. کلبى گفت: دعْواهمْ فیها اى کلامهم و قولهم اذا اشتهوا شیئا من طعام الجنة: سبْحانک اللهم فیوتون به. این کلمه علمى است و نشانى میان بهشتیان و میان خازنان و خادمان بهشت هر گاه که آرزویى کنند طعامى یا شرابى خواهند گویند: سبْحانک اللهم، خادمان بدانند که چه میخواهند و چه آرزو میکنند آنچه خواهند حاضر کنند و ایشان را بمراد و مقصود رسانند، و تحیتهمْ فیها سلام و نواخت ایشان یکدیگر را آنست که بر یکدیگر شوند و سلام کنند و همچنین فریشتگان آیند و بر ایشان سلام کنند و آن گه نواخت و کرامت رب العزة بایشان رسد و ایشان را گوید: سلام علیکم، سخنى خوش با نواخت و نیکویى سخنى بسلامت از آزار، آزاد و پاک، و قیل: تحیتهم اى ملکهم سلام اى سالم. میگوید ملک ایشان در آن بهشت جاودانى است، از زوال و فنا رسته و جاوید ایشان را با ناز و نعیم مانده، و آخر دعْواهمْ أن الْحمْد لله رب الْعالمین معنى آنست که بهشتیان در هر چه خواهند بجاى آزادى‏اند هر چند که خواهند یاوند و بهر چه بیوسند رسند، بجاى شکراند و بجاى تهنیت. و قیل اول کلامهم التسبیح و آخره التحمید و هم یتکلمون بینهما بما ارادوا ان یتکلموا به. خبر داد رب العزة که بهشتیان در هر سخن که گویند ابتداى سخن ایشان بتعظیم و تنزیه الله بود و ختم آن بشکر و ثناى الله و طعامى که خورند بابتدا نام الله گویند و تسبیح وى و بآخر شکر خداى کنند و ثناء بروى.


و گفته‏اند این آنست که جاى دیگر گفت حکایت از بهشتیان که گویند الْحمْد لله الذی هدانا لهذا و تقدیر آیت اینست که: و آخر دعویهم ان یقولوا الحمد لله رب العالمین.


و لوْ یعجل الله للناس این هم چنان است که جاى دیگر گفت عجلْ لنا قطنا جاى دیگر گفت و یدْع الْإنْسان بالشر دعاءه بالْخیْر و ناس اینجا کافران‏اند النضر بن الحرث و اصحابه که میگفتند: اللهم إنْ کان هذا هو الْحق منْ عنْدک فأمْطرْ علیْنا حجارة من السماء ایشان از کافرى که بودند بر سبیل استهزا و ثبات بر کفر عذاب بتعجیل میخواستند، رب العالمین گفت اگر آن عذاب که میخواهند فرو گشائیم ایشان همه هلاک شوند و فانى گردند و دنیا منقطع گردد، لکن نکردیم و ندادیم آنچه خواستند و عذاب فرو نگشادیم و فرا گذاشتیم تا اقامت حجت بر ایشان تمام گردد و ایشان را هیچ عذر نماند. و گفته‏اند حکم این آیت بر عموم است کسى که از سر ضجرت دعاء بد کند بر خویشتن یا بر فرزند و خویش و پیوند، گوید اخزاک الله، لعنک الله، اماتک الله، بزبان میگوید و در دل اجابت این دعاء کراهیت دارد، رب العالمین گفت: لو استجیب لهم فى الشر کما یحبون ان یستجاب لهم فى الخیر لهلکوا قال شهر بن حوشب قرأت فى بعض الکتب ان الله عز و جل یقول للملکین الموکلین: لا تکتبا على عبدى فى حال ضجرة شیئا. و تقدیر الآیة و لوْ یعجل الله للناس الشر حین استعجلوه استعجالا کاستعجالهم بالخیر لقضی إلیْهمْ أجلهمْ. و عن ابى هریرة قال قال رسول الله ص: اللهم انى اتخذ عندک عهدا لن تخلفه انما انا بشر فاى المومنین آذیته او شتمته او جلدته او لعنته فاجعلها له صلاة و زکاة و قربة تقربه بها یوم القیمة.


ابن عامر و یعقوب لقضى بفتح قاف خوانند و اجلهم بنصب فیتصل بقوله عز و جل و لوْ یعجل الله للناس.


قوله فنذر الذین لا یرْجون لقاءنا یعنى مشرکى مکة، لا یخافون البعث و الحساب و لا یأملون الثواب فی طغْیانهمْ اى فى شرکهم و ضلالهم یعْمهون یترددون و یتمارون. و قیل یلعبون. و گفته‏اند معنى آیت آنست که: آدمى هموار بروز شادى خویش مى‏شتابد و آن شتابیدن اوست باجل او. میگوید اگر ما روزگار او باو شتابانیم مرگ باو شتابد.


و إذا مس الْإنْسان الضر این در شأن هشام بن المغیرة المخزومى آمد، اذا ناله مکروه و ضرر دعانا، اى دعا الله لازالته و لم یدع غیره. قوله دعانا لجنْبه یعنى مضطجعا أوْ قاعدا أوْ قائما یرید فى جمیع الاحوال فلما کشفْنا عنْه ضره ازلنا ما به. مر اى استمر على کفره معرضا عن الشکر کأنْ لمْ یدْعنا إلى‏ ضر مسه لنسیانه ما دعا الله فیه و ما صنع الله به، کذلک اى کما زین لهذا الکافر الدعاء عند البلاء و الاعراض، زین للْمسْرفین عملهم و الاسراف فى النفس یکون بعبادة الوثن و فى المال فى السائبة و البحیرة و معنى الکلام اسرفوا فى عبادتهم و اسرفوا فى نفقاتهم.


و لقدْ أهْلکْنا الْقرون منْ قبْلکمْ یا اهل مکه لما ظلموا کفروا بالله و جاءتْهمْ رسلهمْ بالْبینات بالمعجزات و الآیات بالامر و النهى، و ما کانوا لیوْمنوا لان الله طبع على قلوبهم جزاء لهم على کفرهم کذلک نجْزی الْقوْم الْمجْرمین نفعل بمن کذب بمحمد کما فعلنا بمن قبلهم.


ثم جعلْناکمْ خلائف الخلایف جمع خلیفة و اصل الخلیفة خلیف بغیر هاء لانه فعیل بمعنى فاعل کالسمیع و العلیم فدخلت الهاء للمبالغة بهذا الوصف کما قالوا راویة و علامة الا ترى انهم جمعوه خلفاء کما یجمع فعیل و من انث لتأنیث اللفظ قال فى الجمع خلائف و قد ورد التنزیل بهما، قال تعالى: خلفاء منْ بعْد قوْم نوح و قال ثم جعلْناکمْ خلائف اى استخلفناکم بعد هلاکهم تخلفونهم قرنا بعد قرن فی الْأرْض فى اماکنکم لننْظر کیْف تعْملون اى لتعملوا اعمالکم فنراها مشاهدة موجودة فارقبوا فى الطاعة و احذروا عن المعصیة.


قال النبى ص ان الدنیا خضرة حلوة و ان الله مستخلفکم فیها فناظر کیف تعملون.


قال عمر بن خطاب (رض) صدق الله ربنا ما جعلنا خلفاء الا لینظر الى اعمالنا فاروا الله من اعمالکم خیرا باللیل و النهار و السر و العلانیة.


و إذا تتْلى‏ علیْهمْ آیاتنا بینات اى القرآن واضحات الدلایل و بینات منصوب على الحال این آیت در شأن مشرکان مکة فرو آمد عبد الله بن ابى امیة المخزومى و الولید بن المغیرة و العاص بن عامر و جماعتى که ایمان ببعث و نشور نداشتند تا رب العالمین میگوید: قال الذین لا یرْجون لقاءنا اى لا یومنون بالبعث. با مصطفى مى‏گفتند ائْت بقرْآن غیْر هذا من الله لیس فیه ذکر البعث و النشور و لیس فیه عیب آلهتنا. قرآنى دیگر بیار از نزدیک الله که در آن ذکر بعث و نشور نباشد و ترک عبادة لات و عزى و مناة و هبل و عیب ایشان در آن نبود. أوْ بدلْه یا پس همین قرآن که آورده‏اى بگردان از امت خویش و تغییر در آن آر، ذکر بعث و نشور و وعیدها ازان بیرون کن بجاى آیت عذاب آیت رحمت اثبات کن. رب العالمین گفت ایشان را جواب ده یا محمد ما یکون لی أنْ أبدله منْ تلْقاء نفْسی این قرآن نه سخن من است و نه ساخته من، تا در آن تغییر توانم و از امت خویش بگردانم تلقاء مصدر کالتبیان یستعمل ظرفا بمعنى المقابلة مشتق من التلقى.


إنْ أتبع إلا ما یوحى‏ إلی اى لا اتبع الا وحى الله من غیر زیادة و لا نقصان و لا تبدیل إنی أخاف إنْ عصیْت ربی اى ان فعلت عصیت ثم لا آمن عذاب یوْم عظیم.


قلْ لوْ شاء الله ما تلوْته اى ما قرأت القران علیْکمْ و لا أدْراکمْ به اى و لا اعلمکم الله به. یقال دریت الشی‏ء علمته و ادریته غیرى. اى اعلمته ایاه. اگر خداى خواستید من این قرآن را هرگز بر شما نخواندمى و الله شما را از آن آگاه و دانا نکردید. قرائت ابن کثیر: و لادریکم بى الف، معنى آنست که: اگر خدا خواستید من هرگز بر شما این کتاب نخواندمى و الله شما را بخودى خود بى من باین دانا کردى چنان که گفت: فإنْ یشإ الله یخْتمْ على‏ قلْبک. فقدْ لبثْت فیکمْ مکثت و بقیت بینکم لا أتلو کتابا و لا اتعلمه و لا اخط بیمینى، عمرا اى بعضا من عمرى و هو اربعون سنة، لأنه اوحى الیه بعد اربعین سنة منْ قبْله اى من قبل نزول القرآن و من قبل هذا الوقت، أ فلا تعْقلون انى صادق و هذا کلام الله، امرنى ان اتلوه علیکم. چون میدانید که چهل سال در میان شما بودم که مرا مى‏شناختید و نیک دانستید که بر هیچ کس هیچ چیز نخوانده‏ام و نه کتابى نوشته‏ام و نه بتلقین از کسى گرفته‏ام و نه هرگز بر کسى دروغى بسته‏ام، امروز که شما را خبر مى‏دهم از داستان پیشینیان و سرگذشت رفتگان و احوال ایشان جز آن نیست که از نزدیک خدا است و از پیغام و وحى پاک او.


در نمى‏یابید که چنین است و این قرآن که بر شما میخوانم پیغام خدا است و کلام او.


و قال ابن عباس نبى رسول الله و هو ابن اربعین سنة و اقام بمکه ثلث عشرة سنة و بالمدینة توفى و هو ابن ثلث و ستین سنة.


قوله فمنْ أظْلم ممن افْترى‏ على الله کذبا اى لا احد اظلم و اکفر ممن کذب على الله أوْ کذب بآیاته فالکاذب على الله و المکذب بآیات الله فى الکفر سواء. معنى آنست که من بر خداى هرگز دروغ ننهادم و نه ساختم و شما کردید که گفتید وى را شریک و انباز است و کیست ستمکارتر و کافرتر از آن که بر خداى دروغ سازد و گوید که وى را شریک و انباز است و قرآن که سخن وى است دروغ شمارد و محمد که پیغام رسان وى است دروغ زن دارد إنه لا یفْلح الْمجْرمون لا یسعد من کذب انبیاء الله.


و یعْبدون منْ دون الله یعنى یشرکون مع الله فى العبادة ما لا یضرهمْ ان لم یعبدوه و لا ینْفعهمْ ان عبدوه. این مشرکان مکة بتان را میپرستند که در ایشان ضرر و نفع نه، اگر نپرستند بر ایشان گزند نیارند و اگر پرستند ایشان را بکار نیایند و سود نکنند از بهر آن که موات‏اند، نه خیر است در ایشان نه شر، نه نفع نه ضرر، نه کردگارى نه توانایى و دانایى. الله است جل جلاله که کردگار است و توانا و دانا، هم ضار و هم نافع همه چیز تواند و با همه تاود و بداشت و توان هر کس رسد و سزاى هر کس چنان که باید دهد، لا یحدث شى‏ء فى ملکه الا بایجاده و حکمه و قضائه و ارادته و تکوینه و لا یلحق احدا ضر و لا نفع و لا خیر و لا شر و لا سرور و لا حزن الا من قبله جل جلاله فان تک نعمة فهو النافع و الدافع و ان تک محنة فهو الضار القامع المانع، فمن استسلم لحکمه عاش فى راحة و من اعرض عن حکمه وقع فى کل آفة.


روى ان اول ما کتب الله فى اللوح المحفوظ انا الله الذى لا اله الا انا من لم یستسلم بقضایى و لم یصبر على بلائى و لم یشکر نعمایى فلیطلب ربا سوائى، و روى ان داوود (ع) ناجى ربه فقال الهى من شر الناس؟ فقال عز من قائل من استخارنى فى امر فاذا خرت له اتهمنى و لم یرض بحکمى.


و یقولون هولاء شفعاونا عنْد الله حسن گفت معنى آنست که ایشان شفیعان مااند بنزدیک خداى در کار و شغل دنیا و معاش دنیا که ایشان ببعث و نشور ایمان ندارند. و قیل معناه شفعاونا عند الله ان یکن بعث و نشور و قیل فى الکفار من یعتقد البعث، قلْ أ تنبئون الله بما لا یعْلم فی السماوات و لا فی الْأرْض اى أ تخبرون الله ان له شریکا فى السماوات و الارض او عنده شفیعا بغیر اذنه و لا یعلم الله لنفسه شریکا فى السماوات و لا فى الارض فنفى العلم لنفى المعلوم، سبْحانه و تعالى‏ عما یشْرکون نزه نفسه عن ان یکون معه معبود او شریک. قرأ حمزة و الکسائى: عما تشرکون بالتاء هاهنا و فى سورة النحل و الروم.


و ما کان الناس إلا أمة واحدة الامة هاهنا الدین و تقدیره و ما کان الناس الا ذوى امة واحدة اى دین واحد و هو الاسلام و قیل هو الشرک و قد سبق شرحه فى سورة البقرة فاخْتلفوا اى آمن بعض و کفر بعض. و قیل و ما کان الناس الا امة واحدة فاختلفوا اى ولدوا على الفطرة و اختلفوا بعد الفطرة و لوْ لا کلمة سبقتْ منْ ربک اى لولا ان الله عز و جل جعل لهم اجلا للقضاء بینهم و هو یوم القیمة یفصل بینهم فى وقت اختلافهم. و قیل و لوْ لا کلمة سبقتْ منْ ربک بتأخیر عذاب هذه الامة الى یوم القیمة و انه لا یعاجل العصاة بالعقوبة، لقضی بیْنهمْ نزول العذاب.


میگوید اگر نه سخنى بودى که پیش رفت از الله و حکم کرد و آن سخن آنست که با آدم گفت آن گه که او را عطسه آمد: یرحمک ربک فسبقت رحمته غضبه، اگر نه این سخن بودى من عذاب فرو گشادمى باین امت بآن اختلاف و تفرق که ایشان در آن بودند.


روى ابو هریرة قال قال رسول الله ص: لما خلق الله تعالى آدم و نفخ فیه الروح، عطس فقال له ربه الحمد لله فقال الحمد لله فقال له ربه عز و جل یرحمک ربک اذهب فسلم على اولئک النفر و هم نفر من الملائکة جلوس فاسمع ما یجیبونک به فانها تحیتک و تحیة ذریتک. قال فذهب فقال السلام علیکم فقالوا و علیک السلام و رحمة الله. ثم رجع الى ربه تبارک و تعالى فبسط له یدیه فقال له خذ و اختر فقال اخترت یمین ربى و کلتا یدیه یمین ففتحها فاذا فیها صورة الذریة کلهم فاذا کل رجل مکتوب عنده اجله و اذا آدم (ع) قد کتب له الف سنة.


و ذکر الحدیث فى روایة اخرى‏ عن ابى هریرة قال قال رسول الله ص: لما خلق الله الخلق کتب کتابا فهو عنده فوق العرش ان رحمتى سبقت غضبى.


و لوْ لا کلمة سبقتْ منْ ربک لقضی بیْنهمْ الآیة، گفته‏اند که تأویل این آیت آنست که اگر ندانید که من که خداوندم از گفته خویش واپس نیایم در تقدیر آجال و ارزاق من این ناسزا گویان را و باطل ورزان را یک طرفة العین درنگ ندادید تا ایشان را بعقوبت عاجل از اهل حق جدا کردید تا حق و اهل آن از باطل و اهل آن در وقت سزا جدا شدید و میان ایشان فرقان پیدا شدى.


و یقولون یعنى اهل مکة لوْ لا أنْزل علیْه آیة منْ ربه مثل العصا و الید البیضاء و ما جاءت به الانبیاء. و قیل مما اقترحوا علیه فى قوله و قالوا لنْ نوْمن لک حتى تفْجر لنا من الْأرْض الآیة، مشرکان مکه از روى تعنت طلب آیات کردند گفتند چرا آیتى ننماید این محمد چنان که موسى عصاء و ید بیضاء نمود و دیگر پیغامبران نشانها و معجزتها نمودند که دلائل نبوت و رسالت ایشان بود، آن مدبران هم پیغام بمراد خویش خواستند هم دیدار فریشته خواستند هم معجزه و نشان و هم الله حاضر کردن خواستند که جایى میگوید: أوْ تأْتی بالله و الْملائکة قبیلا، جایى دیگر میگوید: او نرى ربنا حتى نرى الله جهرة رب العالمین گفت بجواب ایشان: فقلْ إنما الْغیْب لله آنچه شما مى‏درخواهید از نزول آیات آن همه غیب است و علم غیب بنزدیک خدا است و جز خداى هیچ کس غیب نداند و مصالح بندگان جز خداى کس نشناسد فانْتظروا وقوع الآیة و انتظروا قضاء الله بیننا باظهار المحق على المبطل إنی معکمْ من الْمنْتظرین فوقعت یوم بدر فظهر المحق على المبطل.


و إذا أذقْنا الناس اى کفار مکه رحْمة یعنى المطر و الخصب و العافیة منْ بعْد القحط و الجوع و الفقر و البلاء و الشفاء بعد السقم إذا لهمْ مکْر این جواب شرط است کقوله: إنْ تصبْهمْ سیئة بما قدمتْ أیْدیهمْ إذا همْ یقْنطون المعنى و ان تصبهم سیئة قنطوا فکذلک قوله و إذا أذقْنا الناس معناه و اذا اذقنا الناس مکروا و هذا المکر هو صرف الشکر الى غیر المنعم سماه مکرا لان المکر جحود حق المنعم و ذلک قولهم لولا الدواء و الطبیب و لولا کذا و کذلک کانوا یقولون سقینا بنوء کذا و لا یقولون هذا رزق من الله و هو قوله تعالى و تجْعلون رزْقکمْ أنکمْ تکذبون إذا لهمْ مکْر این اذا اینجا در آن موضوع است که عجم گویند چون در نگرى چون بنگرى و آیات ایدر اعلام نعمتهاى الله است و ایادى وى میگوید چون ایشان را باران فرستیم و از بلاها عافیت دهیم و نعمت و آسایش برایشان روان گردانیم ایشان را در آن نعمت بطر گیرد تا حق را منکر شوند و آیات ما دروغ شمرند و رساننده را استور ندارند و بر نعمت، دیگرى را شکر کنند نه خداى را عز و جل، قل الله أسْرع مکرا یعنى الله اقدر على تغییر تلک النعم من العبد على صرف الشکر الى غیر المنعم و ما یاتیهم من العقاب اسرع فى اهلاکهم مما اتوه من المنکر و ابطال آیات الله إن رسلنا یعنى الحفظة یکْتبون ما تمْکرون للمجازاة به فى الآخرة. این بر سبیل تهدید و وعید گفت که آرى رسولان ما و دبیران مى‏نویسند بر ایشان آنچه مى‏سازند و مى‏کنند و این تهدید است بر گوشها و دلهاى ضعیفان و رنه خداى تعالى را البته بآن هیچ حاجت نیست که احاطت علم وى بمعلومات، نه بدبیر حاجت گذاشت و نه بنسخت.